هدیه ای از جنس خدا

یه دلتنگی تازه

سلام قرشته ی آسمونی من... مامانی بی وفابازم اومد..توی ماه محرم هستیم.مامانی وبابایی رفته بودن تهران..بعدش هم سرم گرم بود به چیدن وسایل خونمون..دیروزهم کلی مهمون داشتیم... بگومامانی بهونه نیاربروسراصل مطلب..داشتم میگفتم..خیلی خوشحالم که اومدم سروبلاگ قشنگت یه چندروزی که خیلی گریه میکنم..خیلی دلتنگی میکنم..درست عین بچه هاشدم..ازخدافقط وفقط تورومیخوام..اونقدردلم برات تنگ شده که نگووووو..چی میشه اگه بیای پیشم خیلی تنهاموندم وخیلی بهت محتاجم..قسمت میدم به همون خدای مهربونی که الان پیشش هستی ازش اجازه بگیر وبیاپیشم.. عاجزانه خواهش میکنم..خیلی دلتنگتم مامانی.. ...
14 آذر 1391
1